English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8107 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to catch the connection U وسیله نقلیه رابط را گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Nobody can catch up with him. U کسی به پایش نمی رسد
catch U نیروی اولیه بازوی شناگر در شروع حرکت ماهی گرفتن
catch U مانوردادن روی موج و رانده شدن موج سواربطرف ساحل
catch U بل گرفتن دخول پارو در اب
catch U بازی دستش ده
to catch up U گرفتن ربودن
catch U رسیدن به نفر جلو
catch U بل گیری
catch U پارو به اب
catch up U ربودن
catch 22 U کجدار و مریز
I wI'll try to catch up. U سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
catch up U تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
catch as catch can U کشتی ازاد
catch on U گرفتن
catch-22 <idiom> U هرکاری انجام بدی نتیجهاش بد است
catch-as-catch-can <idiom> U به هر راه ممکنی
catch on <idiom> U فهمیدن
catch up U رسیدن به
catch U شعار
catch U لغت چشمگیر
catch U اخذ دستگیره
catch on <idiom> U همه گیر شدن
catch U درک کردن
to catch on U دریافتن
to catch away U ربودن
catch up with (someone or something) <idiom> U وقف دادن به کسی یا چیزی
to catch up U رسیدن به
to catch on U فهمیدن
to catch on U گرفتن
to catch away U گرفتن وبردن
catch U کشتی کج
catch U عمل گرفتن
catch U دچار شدن به
catch U فهمیدن
catch U جلب کردن
catch U بدست اوردن
catch U از هوا گرفتن
catch U گرفتن
to catch at something U برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
i wonder he did not catch cold U که سرما نخورد
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
give a catch U زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
To catch someone in the very act . U مچ کسی را گرفتن ( حین ارتکاب )
To catch ones breath . U نفس تازه کردن
fair catch U بل گرفتن توپ لگدزده یا بلندشده از زمین یا پرتاب شده
catch [latch] U دندانه [چفت] [مهندسی]
catch one's breath <idiom> U نفسهای عادی کشیدن
catch a cold <idiom> U سرما خوردن
catch one's eye <idiom> U توجه کسی را جلب کردن
safety catch U ضامنتفنگ
magazine catch U جایگاهانبارخشاب
to catch a glimpse of U نگاه مختصرکردن
to catch a likeness U چیزیرادیدن ومانند انرادرست کردن
to catch fever U تب کردن
to catch cold U سرماخوردن
to catch cold U زکام شدن
to catch fever U دچارتب شدن
to catch fire U اتش گرفتن
to catch hold of U محکم گرفتن
to catch napping U در حال غفلت و بی خبری گرفتن
to catch napping U چرت زنان گرفتن
to catch a fly U توپی را ازهواگرفتن
to catch a tartar U با خرس درجوال رفتن
to catch the fancy of U خوش امدن
catch glove U دستکشمخصوصتوپگرفتن
adjustable catch دستگیره قابل تنظیم
catch-phrases U واژهی گیرا
catch-phrases U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch-phrases U تکیه کلام
catch-phrase U واژهی گیرا
catch-phrase U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch-phrase U تکیه کلام
to muff a catch U از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to catch out a batsman U گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
to catch [to start] U روشن شدن [مثال موتور]
catch meadow U چمنی که دردامنه تپهای باشد
bascket catch U گرفتن توپ با کف دست به طرف بالا در سطح کمر
catch hold of U محکم نگاهداشتن
i wonder he did not catch cold U تعجب میکنم
catch fence U نرده محکم سر پیچ
catch cold U زکام شدن
catch feeder U مادی
catch feeder U جوی ابیاری
to catch with one's pants down U مچ [کسی ] را گرفتن [حین ارتکاب]
catch em alive U کاغذ مگس گیر
catch cold U سرما خوردن
catch a rail U برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
catch a crab U تصادفا پارو را داخل اب کردن
catch of guage U گیرنده بارانسنج
catch penny U قابل تبدیل به پول
catch driver U راننده اجیر ارابه
to catch a fly U بل گرفتن
circus catch U گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
catch trial U کوشش مچ گیری
catch sight of U دیدن
catch pit U مجرای روباز زهکش
connection U اتصالی به کامپیوتر که اجازه ارسال داده موازی میدهد
connection U وابستگی
connection U بستگی نسبت
connection U مقام
connection U رابطه
connection U خویش
y connection U اتصال شلواری
v connection U اتصال مثلث
connection U اتصال یا چیزی که متصل میشود
connection U پیوند
connection U پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات در یک شبکه محلی است
connection U انشعاب
connection U اتصال
connection U ارتباط
connection U اتصال زمین
connection U پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
connection U پیوستگی اتصال
y connection U اتصال ستاره
You wont catch me going to his house . U غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
catch for door bolt U ماده
catch for door bolt U پل
To catch someone out . To give someone the lie . U مشت کسی را باز کردن
catch (someone) red-handed <idiom> U مچ کسی را گرفتن
catch phrase of catchline U شعار جذب مشتری
physical connection U اتصال مادی
solderless connection U اتصال بدون لحیم
Is there a connection to Glasgow? U آیا به شهر گلاسگو تعویض دارد؟
faulty connection U رابطه اشتباه [الکترونیک مهندسی برق]
connection to ventilator U اتصال به هواکش
I missed the connection. U من اتوبوس [قطار هواپیمای] رابط را از دست دادم.
to make a connection U رابطه ای برقرار کردن
zigzag connection U اتصال زیگزاگ
mains connection U اتصالاصلی
coach connection U کلاجمتصل
connection point U مرکزاتصال
two phase connection U اتصال یا مدار دو فازه
trunk connection U اتصال مشترکین از طریق ترانک
earth connection U اتصالزمینی
electrical connection U متصلکنندهالکتریکی
overhead connection U اتصالبالایی
chimney connection U دودکشمرتبطکننده
building connection U انشعاب ساختمان
connection plug U دو شاخه
connection terminal U پایانه اتصال
ground connection U اتصال زمین
delta connection U اتصال مثلث
delta connection U سیم پیچ مثلث
delta connection U اتصال دلتا
exhaust connection U اتصال خروجی
hardwired connection U می بجای ورودی و سوکت
haunched connection U اتصال ماهیچهای
internal connection U اتصال داخلی
interrupt a connection U قطع شدن یک اتصال
connection survey U نقشه برداری منطقه ربط
connection of the vaginal U passages anal and افضاء
connection line U خط اتصال
connection fuse U فیوزاتصال
cascade connection U اتصال ابشاری
cascade connection U اتصال کاسکاد اتصال پلهای
cascade connection U تعداد وسیله یامدار که به صورت سری مرتب شده اند
cascade connection U خروجی یکی ورودی برای دیگری است
cascade connection U دو یا چندین دستگاه مشابه که پشت سر هم مرتب شده اند وخروجی یکی به ورودی دیگری وصل میشود
connection box U جعبه اتصال
connection cable U کابل اتصال
connection diagram U دیاگرام اتصال
connection diagram U دیاگرام مداری
connection factor U ضریب انشعاب
connection fuse U ماسوره اتصال دهنده
main connection U اتصال اصلی
mesh connection U اتصال توری
microphone connection U اتصال میکروفن
taylor connection U اتصال تیلور
plug connection U کنتاکت پریز
plug connection U اتصال دوشاخه
series connection U اتصال سری
tandom connection U اتصال ابشاری
series connection U اتصال دنبالهای
series connection U اتصال زنجیری
tandom connection U اتصال دنبال هم
tandem connection U اتصال ابشاری
star connection U اتصال ستاره
star connection U اتصال ستارهای
pipe connection U اتصال لوله
phonograph connection U پریز مخصوص پیکاپ
three phase connection U اتصال سه فازه
telephone connection U اتصال تلفنی
outer connection U پیوند برونی
parallel connection U اتصال موازی
electric connection U اتصال الکتریکی
outer connection U اتصال خارجی
He muddles the water to catch fish . <proverb> U آب را گل آلود مى کند ماهى بگیرد .
Catch not at the shadow and lase the substance. <proverb> U به فرع نپرداز که اصل را از دست دهى.
flexible hose connection U رابطانعطافپذیرلوله
three phase bridge connection U اتصال پل سه فازه
connection of loom pieces U متصل کردن قطعات دار [قالی]
telephone test connection U اتصال ازمایش تلفن
fits units with ... connection U مناسب برای دستگاه هایی با اتصال ... [الکترونیک مهندسی برق]
series parallel connection U اتصال سری- موازی
video connection panel U صفحهاتصالبهنمایشگر
double delta connection U اتصال مثلث دوبل
electrical connection panel U صفحهاتصالبهبرق
idle current connection U اتصال جریان بی باری
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com